در روز شنبه ۲۲ اردیبهشت ۱۳۹۷ در محل «کافه خرد» در مرکز رشد دانشگاه علامه، نشستی با مشارکت آقای عبداله کوثری و حسین عبده تبریزی تشکیل شد که هدف از آن نشاندادن رابطهی ادبیات با اقتصاد بود. در آغاز این بحث حسین عبده تبریزی اشاره کرد که قطعاً وی برای طرح چنین بحثی حائز شرایط لازم نیست، و بار اصلی نشست بر دوش آقای عبداله کوثری خواهد بود.(فایل صوتی نقطهنظرهای آقای کوثری را در آدرس اینستاگرام و تلگرام کافهی خرد بیایید؛ https://t.me/kheradcafe و kheradcafe@).
دکتر عبده اضافه کرد که علت اینکه ریسک حضور در این جلسه را پذیرفته آن است که شاید این جلسه مدخل ورودی باشد به این بحث که ادبیات چگونه با ایدههای اقتصاد مرتبط است و اقتصاد و اقتصاددانان چگونه با ارائههای ادبی از اندیشههای اقتصادی برخورد میکنند. وی اظهار امیدواری کرد که این جلسه مدخلی باشد برای دهها جلسه که در این زمینه تشکیل خواهد شد. اظهارات آغازین حسین عبده تبریزی در این جلسه بدین شرح بود:
کارکرد داستان طبعاً فراتر از گذران اوقات فراغت میرود. داستان به نظر میرسد پنجرهای از زندگی اقتصادی انسانها را نشان میدهد و از این مجرا تصویری مفید «از نظریهی اقتصاد در عمل» ارائه میکند. ادبیات مسیری است که از آن طریق مخاطبان ما به طور عاطفی با تجارب دیگران در ارتباط با کالاها و خدمات، بازارها و تقسیمبندیهای طبقاتی پیوند میخورند، و همچنین نقش خود را به مثابهی مصرفکننده، کارگر و یا تولیدکننده در آن بازی میکنند.
با خواندن رمانها وارد دورههای مختلف توسعهی اقتصادی میشویم و مثلاً در مییابیم که زولا یا دیکنز صنعتیشدن را به چالش میگیرند، نظریههای عرضه و تقاضا را دراماتیزه میکنند و علیه الیناسیون یا از خود بیگانگی نیروی کار فریاد میزنند.
برای دانشجویان اقتصاد جالب است که دریابند چگونه نیروهای ناشناختهی عظیم و پیچیدهای میتوانند به یکباره وارد زندگی روزمرهی انسانهای عادی شوند. شکل رمان خود از دل چالش با ناعدالتی برخاسته است، و ذره ذره به روشی ارزانقیمت اطلاعات را بین افرادی توزیع کرده است که منابع اقتصادی محدودی داشتهاند و فاقد دانش رسمی در رشتههای مرتبط بودهاند؛ درست همان کاری که امروزه اینترنت دارد با کاربران خود میکند.
درس اقتصادی ادبیات فقط از درون کتابها نمیآید، بلکه میراثخواران کتاب یعنی سریالهای تلویزیونی و فیلمها نیز منبع این درساند. هم آثار ژورنالیستی مانند و هم آثار ادبی رسمی منابعی است که حکایتهای مخالف با اندیشههای اقتصادی مسلط از دل آنها زاییده میشود و به حیات خود ادامه میدهد. اگر به دنبال درک واقعیتهای اقتصادی هستیم، دانش راجع به فنون کفایت نمیکند. داستانگویی و نقل حکایت به مردم قدرت و بصیرتی میدهد که دنیا را تغییر دهند.
ادبیات جامعیتی دارد که امکان نگاهکردن به اقتصاد از وجوه مختلف را ممکن میکند. نه فقط موضوعات اقتصادی در ادبیات فارسی مطرح شده که آقای کوثری به آنها خواهند پرداخت، بلکه اقتصاد در ادبیات داستانی از زوایایی طرح میشود که اقتصاد سیاسی را جامعیت و کلیت میبخشد.
متأسفانه پول، ثروت، بازار، حرص، تقلب، ستم، بیرحمی، خشونت، استثمار، انحصار، بیعدالتی، رشوه، … در زبان عوام و در نوشتهها و فیلمها در زبان خواص غالبا همزاد «اقتصاد» آمده است. این دیدگاه بدبینانه نسبت به اقتصاد در دهههای گذشته تقویت شده است. کتابهایی مثل کتاب اقتصاد و آزادی که توسط انتشارات دنیای اقتصاد چاپ شده، استثنایی است در این زمینه. در این کتاب برخلاف ادبیات عمومی که میبینیم از موضع چپ و انتقاد به جهان سرمایهگذاری طرح موضوع میکنند، برعکس با الهام از آموزههای مکتب اقتصادی اتریش، بین نظم خودجوش بازار و خلاقیت فردی، رابطه برقرار میکند.
از شروع اقتصاد سیاسی در قرن ۱۷ و حتی قبل از آن، ادبیات از طریق افسانهها و حکایتها عرصهی اعلام نظر و به چالش طلبیدن ایدههای اقتصادی بوده است. اقتصاددانان نیز به نوبهی خود برای ارائهی افکار خود و یا برای انتقاد از نقطهنظرهای بدیل از ادبیات کمک گرفتهاند. البته در طول سالها مرزهای بین ایدهها و اندیشههای اقتصادی و ادبیات تغییر کرده است.
در اینجا سنتهای ملی بین کشورها تفاوت ایجاد میکنند. مثلاً گفته میشود بعد از انقلاب ۱۸۴۸ فرانسه، رابطهی اقتصاد و ادبیات قطع شد. اقتصاددانانی هم که مخالف استفاده از کاربردهای گستردهی ریاضی در اقتصاد بودند، معتقد شدند که ادبیات دیگر به درد توسعهی اقتصاد سیاسی نمیخورد، و شاید در کمپ مخالف ادبیات را مغایر مسیر توسعهی علمی به نام اقتصاد تلقی کردند.
بعد از قرن ۱۹ و نهضت مدرنیته خود مفهوم ادبیات نیز وقتی با حوزههای توسعهی متفاوتی از اقتصاد سیاسی، فلسفهی اخلاقی، اندیشههای سیاسی، و بهطور کلی نهادیشدن تولید دانش و ظهور حوزههای جدیدی از علم روبرو میشود، بازتعریف میشود.
بنابراین، رابطهی متقابل اقتصاد و ادبیات از دو وجه قابلتوضیح است. از یک طرف، اقتصاد سیاسی بهتدریج به مثابهی گفتمانی مستقل با استدلالهای خود، با شیوهی تفکر خود، دلایل خود، مجادلههای خود، تضادهای خود، مثالهای خود، نقدهای خود، فرضیههای خود، نتیجهگیریهای خود بهتدریج شکل گرفت، به شیوهای که دیگر ادبیات زبان گویا و وسیلهی مناسب برای اعلام و ارائهی آن نبود. از طرف دیگر، هر چه اقتصاد سیاسی خود را به شکل علمی مستقل سامان میداد، ادبیات به شکل دیگری روی توسعهی اقتصادی بازتاب یافت: یا منطق و نحوهی تفکر خشک اقتصاد را دست میانداخت و یا توسعهی آن را به مثابهی علمی «بیمعنا» نکوهش میکرد که بر قلمرو ادبیات هم دستاندازی کرده و شادابی را از ادبیات گرفته است.