با قد دانش ادبی بنده، حداکثر متنهایی که میباید از استاد محمدرضا شفیعی کدکنی خوانده و فهمیده باشم، نباید از کتابهای شعر وی، گزیدههای شفیعی از سایر شاعران معاصر، گزیدهی غزلیات شمس و یا حد اعلی از کتابهایی چون با چراغ و آینه فراتر رود. با این همه، تقریباً هر کتابی که از استاد شفیعی انتشار یافته را دارم، مواردی را به دقت خواندهام، و تلاش کردهام نقطهنظرهای استاد را دریابم، و بیشک بسیار نکات را درنیافتهام.
آنچه مرا به این ترغیب کرده که حتی آثاری با عنوانهای اسرارنامهی عطار، مقامات ابوالحسن خرقانی، موسیقی شعر، ادوار شعر فارسی، و درویش ستیهنده را از استاد شفیعی بخوانم، لذتی است که از کار علمی ایشان میتوان برد: انسانی در ردای کامل استادی و با همهی ویژگیهای آن، مسلط به حیطهی کار خود، پژوهشگر انتقادی متنهای کهن، شاعر پرنفوذ و توانا، مؤلف کمنظیر در ادبیات و تاریخ، و نقاد ادبی ممتاز. عمق دانش شفیعی کدکنی شگفتانگیز و حافظهاش بیهمتاست. وجود نازنین این استاد واقعی نعمتی است برای کشوری که در آن هزاران صاحب مدرک ادعای استادی دارند.
شفیعی خود در این باره چنین مینویسد:
اگر شما به شوخی، در یکی از روزنامهها، مکتبی ادبی عرضه کنید که اصحاب آن مکتب، مدعی شوند که «موسیقی شعر» خود را با «طنین بال پشهها» تنظیم میکنند، بعد از چند روز، در دانشگاههای ایران، معلمان جوان بیتجربه در بابِ آن مکتبِ pashaism مقالاتی خواهند نگاشت تا از تحولات ادبی عصر و مدرنیسم زمانه عقب نمانده باشند. وزارت علوم هم به استناد چنان مقالاتی آنان را به رتبهی استادی ارتقا میدهد. بسیاری از مراجع غیردانشگاهی ایران نیز متأسفانه دستکمی از این معلمان جوان دانشگاهی ندارند که الجاهِلُ اِما مُفرِطٌ أو مُفَرط.
عمر طولانی همراه با سلامتی کامل بهترین آرزویی است که برای استاد میتوان داشت؛ برای انسانی که در هر لحظهی عمرش تولیدی جوانه میزند، اندیشهای خلق میشود، و احساس شاعرانه و عارفانهای میجوشد. دنیایی علم نشسته در معبری که تحولات زمانهی ما را نیز به دقت زیرنظر دارد. عمرش دراز باد؛ دلش در این روزهای دشوار ایران اندکی شاد باد.