معتاد به کاری چون جان مینارد کینز برای من همیشه قیافهی فرد اطوکشیدهی اداریای را به یاد میآورد که صبح تا شام به فکر کار و زندگی و نوشتن در حوزهی اقتصاد است، و حتی در تعطیلات کارتابلش را به همراه دارد. از اینرو، نمیفهمیدم چرا چنین شخصی باید عضو گروه بلومزبری باشد؛ گروهی از روشنفکران و هنرمندان که در اوایل قرن بیستم در محلهی بلومزبری لندن گرد میآمدند، و حرفهای خارج از عرف میزدند، و بر تعهد خود به آزادی اندیشه پا میفشردند. آدمهایی چون ویرجینیا ولف نویسنده و دانکن گرانت نقاش چه صنمی با کینز داشتند؟ دوستی او با هایک را میفهمیدم، اما با شاعری چون اوون چه موضوع مشترکی میتوانست داشته باشد؟
جواب ظاهراً باید این باشد که کینز به هنر و ادبیات هم علاقه داشت. او دائماً در مورد سیاست و اقتصاد مینوشت، و در رواننوشتن استعداد داشت، و این بدآن معنا بود که بر زبان و ادبیات انگلیسی مسلط بود. گفته میشود کینز بسیار میخواند. شایعات خوب و بد بسیاری در مورد این اقتصاددان بر سر زبانهاست. آدم پُرکاری بود که شایعه میگوید از فرط پرکاری در ۶۲ سالگی بر اثر حملهی قلبی فوت شد، و یا از هیجانات معاملات خود در بورس (در سال ۱۹۳۲، کل پول خود را در بورس از دست داد).
شایعهی همجنسگرایی (با مردان همجنسگرای متعددی دوست بود) و حتی دوجنسیتیبودن وی، شایعهی قمارباز بودن وی، و بسیار شایعات دیگر. بهرغم همهی این شایعات، و به گفتهی بسیاری از مراجع علمی، بیشک کینز بزرگترین اقتصاددان قرن بیستم بوده است.
مدتهاست فراگرفتهام که در هر عرصه از علم، فرهنگ و هنر، قضاوت خود را بر سر حوزهی تخصص، دانش، مهارتها و قابلیتهای افراد استوار کنم، و به قوت و ضعف زندگی شخصی آنان کاری نداشته باشم.