در دو هفتهای که گذشت، سفر بود و باز هم همایش! در تهران در سه همایش و در مشهد و بجنورد و گرگان در نشستهای دیگر شرکت کردم. فرصت دیدار سه دوست قدیمی فراهم شد: در تهران دیدار دکتر محمد طبیبیان، استاد اقتصاد، در گرگان دکتر فرخ قبادی، اقتصاددان خوبی که سالهاست در آن دیار کشاورزی و تجارت میکند، و در مشهد عبداله کوثری عزیز که کماکان سر به ترجمه دارد. در هر صحبت عمومی، آن هم در شرایط نامناسب اقتصادی، تمام تلاشم آن است تا «امید» چاشنی مطالب باشد. در فرصت صحبت بلند با عبداله کوثری، بحث از کتاب «امید» آندره مالرو، متفکر و رماننویس معروف فرانسوی (متوفی به سال ۱۹۷۶) به میان آمد. چه زندگانی پرماجرایی! ترک مدرسه میکند تا در موزهها و کتابخانهها به جستجوی دانش برود. در بیستسالگی با هواپیمای کوچکی پرواز میکند که موتور آن خاموش میشود، و در ارتفاع پایین دوباره موتور روشن میشود، و آندره جان سالم به در میبرد. در بیست و دو سالگی با همسرش به کامبوج میرود تا در معابد فراموششدهی خمر گنج بیابد و به موزههای پاریس بفروشد. مقامات ادارهی مستعمرات فرانسه دستگیرش میکنند و تا سال ۱۹۲۸ در زندان میماند. به دلیل تجربهی هند و چین، با استعمار فرانسه به مخالفت برمیخیزد. در سال ۱۹۲۸ تحت تأثیر تجربهی شخصیاش از جنگ داخلی اسپانیا، رمان «امید» را مینویسد. با آغاز جنگ جهانی دوم به ارتش فرانسه میپیوندد و در کارزار با دشمن دوبار دستگیر میشود و هر دو بار فرار میکند تا به ارتش مقاومت فرانسه بپیوندد. پیش از آن در آلمان دستگیر میشود، مورد بازجویی قرار میگیرد، اما شناسایی نمیشود، به انفرادی فرستاده میشود، و به زودی درمییابد که این زندانی عادی نیست، بلکه اردوگاه کار اجباری است. در کتاب «ضدخاطرات» شرح میدهد که چگونه جلوی جوخهی آتش نمایشی قرار میگیرد. در اردوگاه تولوز به انتظار آن است که گشتاپو بیاید و او را برای اعدام ببرد، و وقتی صدای پوتینها را از پشت در سلول میشنود، سربازان امریکاییاند که به منطقه رسیدهاند، آلمانها گریختهاند، و مالرو آزاد میشود. دوازده سال وزیر فرهنگ دوگل میشود و این انقلابی با گرایشات چپ فعال در جبههی ضد فاشیست که سراسر روسیه و چین را نیز پیموده است، به آرمان آزادی همواره وفادار میماند.
زندگی مالرو خود نمونهای جالب است که چگونه «امید» میتواند محور حرکت در گذر از هر شرایط دشوار باشد.